روزهایی که فاطمیه می خوانندش؛ هوای مهدا نیز هوای حضرت مادر بود… بوی عطر چادر مادرمان زهرا پیچیده بود به جان تک تک ما… همین عطر بود که ما را دور هم جمع کرد… همین عطر بود که برایش نوشتیم… خواندیم… سینه زدیم… اشک ریختیم… همین عطر نذری مادرمان بود که قطب نمای ما شد برای دورهم جمع شدن… هم زدن شله زرد… تزیین ظرفها و… امروز همه ما حال عجیبی داشتیم… حتما مهمان مان بوده… بغض ها و اشک هایمان را دیده و دست عنایت بر سر ما کشیده است
بوی عطر نذری فضای مدرسه رو پر کرده بود… همه هم نوا با نوحه های حضرت مادر پای دیگ شله زرد بودیم… ممنون از همه بانیان خیر…